ز فرط شادی وصلت بقطع جان بدهم
اگر ز وصل توام مژده ای بگوش رسد
در آن زمان که چو خون دلم بجوش آمد
کنون چو بحر دلم را هزار جوش رسد
ززلف تو بدلم صد هزار تاب رسید
که تو ز پس نگری زلف تو بدوش رسد
نشسته ام به خموشی رسیده جان بر لب
که یک شرابم از آن لعل سبز پوش رسد
چو هست لعل لبت راهزار تنگ شکر
نیفتدت که نصیبی بدین خموش رسد
47556 بازدید
26 بازدید امروز
16 بازدید دیروز
210 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian